گروه فرهنگ و هنر: مانند فیلمهای نوآر کلاسیک قبل از خود، دنیای تاریک و خطرناک نئونوآر نیز ژانری بسیار وسیع و هیجان انگیز است. به کمک فضای شیطانی و اخلاقیات مبهم، تاریکی روح انسان در این فیلمها برای افشای یک سری حقایق ناخوشایند مورد کاوش قرار میگیرد. با این وجود تعریف ژانر نئونوآر و صحبت از شاخصههای آن کمی دشوار است. این عبارت با بیدقتی در خیلی جاها مورد استفاده قرار گرفته و تقریباً برای هر تریلر جنایی مدرنی به کار رفته است. برخی میگویند که نئونوآر تنها یک فرآیند سبکی یا تمرین نوستالژی است. اما یک تعریف محتمل از آن را می توان با توجه به ارتباطش با فیلم نوآر کلاسیک داشت: در حالی که ژانر قدیمیتر تاریک و پیچیده بود، قوانین محدود کننده هالیوود پس از دهه ۱۹۳۰ دبکته میکرد که همیشه باید خیر به پیروزی رسیده و هیچ جنایتی بدون تنبیه باقی نماند.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزیاتو، نئونوآر اما از تمام این قید و بندها فارغ بوده و توانست چنین ایدهآلهای ریاکارانهای را برانداخته وکارهایی با ظاهر تاریک و منفینگرانه مطلق تولید کند. با لنزهایی که بیشتر به سمت بیرون نشانه رفته بودند، ژانر نئونوآر یک نمای بسیار جامعه شناسانه داشت تا ژانر نوآری که بیشتر بر روی روانشناسی شخصیتها تمرکز داشت و بدین ترتیب میتوان ژانر نئونوآر را یک کالبدشکافی تصویری از دنیای فاسد دانست، دنیایی که عدالت به ندرت در آن رخ میدهد. از زمان ظهور این ژانر مهیج در دهه ۱۹۷۰، ژانرهای فرعی آن نیز یکی پس از دیگری ظاهر شدند. «بلید رانر» (Blade Runner)، شاهکاری از ریدلی اسکات که نیاز به معرفی ندارد، فیلمی است که از دیدگاه بسیاری ژانر فرعی سایبرپانک را بنا نهاد که ژانری از نئونوآر است دنیای تاریک پادآرمانشهری در آینده را به تصویر میکشد به هر ترتیب، در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم تاثیرگذار و هیجانانگیز نئونوآر که قبل از مرگ باید حتماً ببینید آشنا کنیم.
۵- رانندگی (۲۰۱۱)
فیلم «رانندگی» (Drive) که حال و هوایی بسیار شبیه فیلم «سارق» دارد را باید متعارفترین فیلم نیکولاس ویندینگ رفن تاکنون دانست اما سبک طاقتفرسا و سوررئال او همزمان باعث شده که این فیلم یک تجربه فیلمسازی غیرمعمول باشد. این فیلم که بر اساس رمانی از جیمز سالیس به همین نام ساخته شده، داستان یک راننده زبردست را روایت میکند که برای یک ماموریت سرقت خطرناک اجیر شده اما شرایط آن طور که او برنامهریزی کرده پیش نرفته و خشونت، کشتار و خیانت را به دنبال دارد. یک ساعت اول فیلم بسیار آرام و یکنواخت و به نحوی حتی رمانتیک است که در آن رابطه عاطفی بین شخصیت بینام راننده رایان گاسلینگ و همسایهاش، با بازی کری مولیگان، شکل میگیرد.
با این وجود، کمی پس از نیمه داستان، سرقتی نافرجام فضای داستان را به کلی تغییر میدهد، با سطحی بیرقیب از خشونت و خونریزی تیرها شلیک میشوند، گلوها بریده میشوند و سرها زیر پا له میشوند. درست مانند این است که بخش زیادی از فیلم رمانتیک «پیش از طلوع آفتاب» (Before Sunrise) را نگاه کردهاید و ناگهان کانال را عوض کرده و پایان فیلم «راننده تاکسی» (Taxi Driver) را میبینید. بازی گاسلینگ در نقش راننده یکی از بهترین نقشآفرینیهای دوران حرفهای اوست، تغییر چهره او از یک همسایه خجالتی و مهربان به یک انسان ترسناک و خشن را میتوان در دیالوگ ماندگار او در فیلم دید: «با این چطوری؟ دهنتو ببند وگرنه دندون هات رو می ریزم تو حلقت و برات می بندمش».
۴- جاده رازآلود (۲۰۱۳)
بسیار دور از خیابانهای پر از نور لسآنجلس، نوآر-وسترن ایوان سن، مخاطب را در معرض گرمای سوزان و آفتاب کور کننده بیابانهای استرالیا قرار میدهد. این برهوت خشن پسزمینهای را برای رسیدگی یک کارآگاه بومی به نام جی به پرونده جنازه یک دختر نوجوان بومی فراهم میکند، پروندهای که مشخص میشود چیزی بسیار عمیقتر از تنها یک قتل را شامل میشود. در فیلم «جاده رازآلود» (Mystery Road)، شخصیت جی که برای همه غریبه است، در هر پیچی از داستان مورد اذیت و آزار قرار میگیرد- از کشاورزان نژادپرست تا روسای خود در اداره پلیس. او که توسط همکاران سفیدپوستش غریبه انگاشته شده و به اتهام خیانت توسط مردم بومی طرد شده است، هیچ کسی را ندارد که بتواند به او پناه ببرد اما ارادهاش او را به پیش میبرد و تصمیم گرفته که نگذارد یک قربانی قتل دیگر فراموش شود.
نقدهای اجتماعی فیلم «جاده رازآلود» در سراسر فیلم در مرکز داستان قرار دارد و میتوان آن را تجسم تصویری غمانگیز تنشهای نژادی پردوام در استرالیا، جوامع فراموش شده و بیتوجهی رقتانگیز مقامات کشور به وضعیت مردم بومی دانست. در حالی که داستان فیلم به شکلی عامدانه و تعمقبرانگیز از میان محلههای مخروبه، زمینهای سوخته و دشتهای بایر میگذرد، فضای فیلم بسیار سنگین جلوه کرده و در نهایت به یک پایان انفجاری میرسد که با یکی از بهیادماندنیترین و منحصربفردترین سکانسهای تیراندازی تاریخ مدرن سینما همراه است.
۳- زمستان استخوانساز (۲۰۱۰)
از گرمای سوزان بیابانهای بایر استرالیا به سرمای جگرسوز و طاقتفرسای اوزارک در میزوری میرسیم. «زمستان استخوانسوز» (Winter’s Bone) بررسی بیمحابای فقر، ترکشدگی و ارتباطات خانوادگی است. جینفر لارنس در این فیلم در نقش ری دالی بازی میکند که سرنوشت او را در هالیوود تغییر داد و میتوان آن را بهترین نقشآفرینی وی در یک دهه اخیر دانست. زندگی ری که در جستجوی یافتن مادر بیمار و برادر و خواهرش است، از این تشکیل شده که سعی کند به خانواده فقیر و تنگدست خود کمک کند که امرار معاش کنند در حالی که هیچ کمکی برای او وجود ندارد. پدرش که تولید کننده مواد مخدر صنعتی بوده و مدتی است از او خبری نشده، ظاهراً با وثیقه گذاشتن خانه از زندان بیرون آمده و فرار کرده است. اکنون قرار است خانه آنها که تنها داراییشان است توسط دولت توقیف شود.
ری که از بیخانمانی خود و خانوادهاش بیم دارد، در فضایی روستایی و پر از قاچاقچیان مواد مخدر سعی دارد ردی از پدرش پیدا کند. ماجراجویی ری او را در مقابل اعضای دور خانواده پدریاش قرار داده و او را با واقعیتهای ناخوشایند زندگی و مرگ در یک منطقه فراموششده روبرو میسازد، جایی که آزمایشگاههای تولید متامفتامین در همه جا رخنه کردهاند. «زمستان استخوانسوز» مخاطب را وادار میسازد که با موجودیت و واقعیت ترسناکی که سعی کردهاند آن را فراموش کنند روبرو شده و این موضوع آنها را با احساس تنهایی عمیق، دردناک و طولانی مواجه میسازد.
۲- شهر شیشهای (۲۰۰۶)
اگر از اسکاندیناوی به عنوان یک مرکز قدرت در سینما و داستانهای نوآر یادی نکنیم بدون شک سهلانگاری کردهایم. نوآر نوردیک (نامی که اغلب به فیلمهای نوآر منطقه اسکاندیناوی داده میشود) فیلمهای شناختهشدهای مانند «دختری با خالکوبی اژدها» (The Girl With The Dragon Tattoo) و «کشتار» (The Killing) را شامل میشود که بارها در بریتانیا و آمریکا بازسازی شدهاند. یکی از منحصربفردترین نوآرهای نوردیک، «شهر شیشهای» (Jar City)، ساخته بالتاسار کورماکور کارگردان ایسلندی است که داستان یک کارآگاه پلس ضد اجتماعی و ترشرو به نام ارلندور را روایت میکند. داستان فیلم با بررسی پرونده یک قتل فجیع آغاز میشود که در آن قاتل ردپاها و سرنخهایی از خود به جای گذاشته که از یک غم قدیمی و انگیزه انتقام خبر میدهد.
ارلندور با دنبال کردن این سرنخها، داستانی ترسناک از جنایتهای قدیمی را برملا میکند که عواقب آنها بسیار وسیعتر و تراژیکتر از آن چیزی بود که تصور میشده است. فضای فیلم در سراسر داستان ترسناک و ناخوشایند بوده و این موضوع را میتوان در نبش قبرهای متعدد و موتیفهای غذایی حال بهمزن مشاهده کرد. همچنین یک نقد و هجو تاریک و غریب نیز در فیلم «شهر شیشهای» موج میزند. «شهر شیشهای» را میتوان فیلمی در باب بررسی تاریک انتقام و فروپاشی خانوادگی با پرداختی متفاوت و کابوسگونه دانست.
۱- آجر (۲۰۰۵)
فیلم «آجر» (Brick)، اولین تجربه کارگردانی رایان جانسون به عنوان یک فیلمساز خلاق، یک فیلم نابهنگام است که تمامی کلیشههای فیلم نوآر را گرفته، زیر و رو کرده، به شکلی شیطانی آنها را در یک فضای مدرن دبیرستانی آمریکا به بازی میگیرد. با این وجود، با تماشای آن بیشتر به یاد «شاهین مالت» (The Maltese Falcon) داشیل همت و «خواب بزرگ» (The Big Sleep) ریموند چندلر خواهید افتاد تا سریال «ورونیکا مارس» (Veronica Mars). در یک انتخاب بازیگران استادانه، جوزف گوردون-لویت شلخته و آشفته نقش برندن فرای را بازی میکند، یک دانشآموز تنها و گوشهگیر در دبیرستان سن کلمنت که علاقه زیادی به ماجراجویی و کنجکاوی دارد. بعد از یک تماس تلفنی رازآلود و ترسناک از نامزد سابقش، امیلی، که مدت کوتاهی بعد او را مرده مییابد، برندن وارد یک حلقه تولید و فروش مواد مخدر میشود که به باور او عامل قتل امیلی بوده است.
تلاش او تنها برای به پای میز عدالت کشاندن قاتل نیست بلکه او میخواهد کسی که دستور قتل را داده را نیز پیدا کند. تمامی اصول پایهای فیلم نوآر با پیچشهایی مدرن- دختر شناخته شده مدرسه در قالب زن زیبا اما خطرناک، معاون مدرسه در کسوت مامور پلیس جدی و خشن، قاچاقچی مواد مخدر ساکن زیرزمین در قالب رییس مافیا- را میتوان در این فیلم یافت. هر چه که از ژانر نوآر بخواهید در «آجر» وجود دارد، فیلمی خشن، بیرحم و جدی و همزمان اثری ملغمهای که جذابیتهای تغییر در اصول ژانر را در خود دارد.
منبع: روزیاتو
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com